+نظرت در مورد من چیه؟
-در مورد چیت؟
+کلن..
-تو...بذا ببینم...تو آدمی هستی که یهو به کله ت میزنه بپری تو استخر.هیچیم جلو دارت نیست.حتی اگه اون استخر خالی باشه،حتی اگه پالتو تنت باشه.باز صاف میپری تو استخر جلوت...میگیری چی میگم روژ؟
+نه مل!نه نه نه!ریدی با این حرف زدن و مثال زدنت.الان فک کنم منظورت اینه:من آدمی هستم که یه تصمیمو کورکورانه میگیرم.انقد هم مصرم تو انجامش که حتی اگه بفهمم غلط هم هس انجام میدم....
-آره آره!یه همچین چیزی
+جونت درآد با این حرف زدنت!خب ره...حق با توئه.اما من اینطوری حال میکنم.دوس دارم هرچی تصمیم میگیرمو همون لحظه عملیش کنم.میدونی...تصمیم مقدسه...یه لحظه از آسمون زارت میخوره تو چیزت و باید سریعا بگیریش.اگه هی بخوای فک کنی و جوانب کارو بسنجی به ابتذال کشیده میشه.
-مزخرف نگو روژ!حرفات برخلاف تمام اصول عقلانیه...داری زر میزنی.همچین چیزی اصن عملی نیست!ببین...
+اتفاقن هست!هر تصمیم جنبه های مثبت و منفی اجتناب ناپذیر داره.هر تصمیمی!خب؟چه بخوای بهش فکر کنی چه بخوای بهش فکر نکنی اینا هستن و به هر حال باید یکیو انتخاب کنی.اگه سریعتر انتخاب کنی وختت کمتر تلف میشه و بعد تصمیما خودشون با سرعت بیشتری میان سراغت.به تصمیم احترام بذار تا اونم بهت احترام بذاره.میگیری چی میگم؟بعد تو هیچ خبری از دو ثانیه بعدتم نداری.اصن دو ثانیه بعدی وجود نداره.همه چی همین الانه.بنابراین نتیجه میگیریم من کارم درسته و حق با منه و کسی که داره مزخرف میگه تویی!
-من مگه اصن چیزی گفتم؟صرفا گفتم حرفت برخلاف اصول عقلانیه!
+نه مل!مگه باید چیزی بگی؟فقط چیزیم بگی مزخرف میگی.کلا موجود مزخرفی هستی.نمیدونم چطوری خودت خودتو تحمل میکنی!
-نظر لطفته!
+حالا اینو ولش...به نظرت من اگه به جای اینکه یه تهرانی متولد سنندج بودم،یه سنندجی متولد تهران میشدم خوشگلتر نمی شدم؟بعد اسم کردی هم روم نمیذاشتن.یه اسم عربی میذاشتن.فاطمه ای،زهرایی،زینبی،چیزی...نه نه!محال بود.اونا اسم اینطوری رو بچه شون نمیذارن.حالا مثلا حمیرا یا عایشه...بیشتر خوش نمیگذشت؟
-روژ بیا بریم خونه.تو حالت خوب نیست. داری شر و ور میگی!
+نه اتفاقا!تو شعور درک منو نداری.اگه من یه کرد متولد تهران میشدم تو چهره م یه غربت و بی پناهی محوی رشد می کرد و قیافه م معصوم تر و جذاب تر میشد،چون تهران مال من نبود.یه سنندجی تو تهران خیلی غریب تر از یه تهرانی تو سنندجه.میدونی چرا؟
-نمیدونم...فکر کنم چون تهرانی از پایتخت میاد،از یه جای خیلی بزرگتر و کلا ایران برای اون ینی تهران و فکر میکنه همه جای ایران سرای من است و اینا...مگه نه؟ضمن اینکه مسائل مذهبی و قومی و اینا هم هست...
+آفرین!آفرین!دقیقا یه چیزی تو همین اردر.کالیبرم نمیذاره بیشتر توضی بدم.
-حالا مگه الان زشتی؟اصن ظاهر اونقدی مگه مهمه؟
+اولا تویی که زشتی نه من.ثانیا ظاهر اولین چیزیه که ازت به چشم میاد.همه تو رو با ظاهرت میشناسن و با ظاهرت قضاوتت میکنن.ملت اونقدی وقت ندارن که بخوان دقیق بشن تو باطنت.یا باید باطنت رو با سرعت عرضه کنی که اونوخ موجود چندش،چرک و حال به هم زنی میشی،یا باید ظاهرت خیلی خوب باشه...ببین حتی تو موزیسینهای مورد علاقه من ناخودآگاه اون که خوشگلتره رو بیشتر دوس دارم.البته این مورد دوم ویژگی شخصی منه.
-آره...چون واسه من قیافه طرف اصن مهم نیس...احساس موزیسین و نحوه ساز زدنشه که مهمه...
+خب تو یه اسبی.آدم نیستی.قبلا هم گفتم.درواقع نظر تو هیچ اهمیتی نداره.مثلا من همایونو بیشتر از باباش دوس دارم.فقط و فقط به دلیل اینکه خوشگلتره.من بیژن و اردوان کامکار رو خیلی دوس دارم فقط به دلیل خوشگل بودن.اما بعضیا هم خوشگلن هم کارشون درسته،مث علیزاده،کلهر، پورناظریها بعضیا هم کارشون درسته اما زشتن و من اصن نمیتونم دوستشون داشته باشم،مث لطفی!الان توی اسب که نمیگیری چی میگم؟میگیری؟
-نه نه...بیخیال روژ
+خب پس...بیخیال بحث میشیم و چون تو خیلی خنگ و اسبی باید به من هوکامه بدی...
-اوکی...مهمون من...
+میدونی من ازت متنفرم؟
-منم همینطور.به نظرم به جا هوکامه هایدا بخوریم.خیلی خوشمزه تره.با فانتا یا اسپرایت؟
+اسپرایت...مهمون من!خوشم میاد که تو هم از این نوشابه سیاهای مزخرف بدت میاد!خیلی باهم تفاهم داریم!